می دن یارانه ها را خوشه خوشه !
میدن یارانه ها را خوشه خوشه عزیز بشین کنارم
همه شونو می ذارن توی پوشه عزیز بشین کنارم
اگه خوشت شده سه غم نداره عزیز بشین کنارم
می خندیم هردوتا باهم یه گوشه عزیز بشین کنارم
آی عزیز بشین کنارم برات خوشه میارم
حالا، نرو از کنارم به خدا دوسِت میدارم
نگو قبول ندارم پدرت را در میآرم (!)
اگر یارانه را دسِّت ندادن عزیز بشین کنارم
مثه خیلی چیزا پسِّت ندادن عزیز بشین کنارم
خودم یارانه می شم کم نیاری عزیز بشین کنارم
به شرطی که بیایی خواستگاری! عزیزبشین کنارم
آخ... عزیز بشین کنارم ته تلخ خیارم
یه پاپاسیم ندارم حالا نرو از کنارم
کی گفته بیبخارم؟ جون تو دوست میدارم
انرژی میرسونم دستهدسته عزیز بشین کنارم
اگه خیلی زیاده خب یه بسته عزیز بشین کنارم
نترسی بستهام کاریت نداره عزیز بشین کنارم
نمیدونم کدومش داره هسته عزیز بشین کنارم
آی عزیز بشین کنارم به بیکاری دچارم
سرهفته کم میارم دیگه طاقت ندارم
تموم شد انتظارم به خدا دوست می دارم!
به نقل از وبلاگ: طنزهای زهرا دری
مشترک گرامی :جناب آقای x
.
مشترک گرامی! احتراما به استحضار میرساند در رایانامه (ایمیل) شما، مورخ 25/10/1388 خطاب به خانوم ساناز (دوست دخترتان)، بهتر بود به جای جمله «برو به جهنم» از جمله «عزیزم یه بار دیگه بهم فرصت بده» استفاده میکردید.
همچنین در پیامکی که روز گذشته به تلفن همراه مسعود (همکلاسیتان) فرستادید، املای کلمه «مستاصل» را اشتباه نوشته بودید. ما صلاح شما را میخواهیم هیچکس هم تنها نیست!
یادتان نرود که هیچ وقت هیچ کس تنها نیست!!!!!!!!
از طرف: مسئول بررسی رایانامهها و پیامکهای شما در مخابرات
همه به جز یک نفر!!!!!!
قرار بود در یکی از شهرهای محروم و در بین مردم عادی سخنرانی کنیم و از مصیبتهاشان بشنویم. خواب و خوراک نداشتیم که چه میشود آنها چقدر از من ناراضی هستند. من که کاری برایشان نکرده ام. نکند جلوی دوربینهای خبری ما را سنگ روی یخ کنند.
خلاصه آن روز از راه رسید ما برای سخنرانی رفتیم جمعیت زیادی آمده بودند که یکصدا مرا تشویق می کردند همه و همه به جر یک نفر!
قیافه هاشان چقدر آشنا گوئی سالهاست با آنها زندگی کرده ام. البته همه و همه به جز یک نفر!
ما هر چه می گفتیم آنها تائید می کردند و اظهار رضایت و باز همه و همه به جز یک نفر!
مجلس که تمام شد وزیرالوزرا را پیش خود خواندیم که دستت درد نکند مجلس خوبی بود ولی چرا فکری به حال محافظت از ما نکردی از بچه های گارد جاویدان و نیروی ساواک نیاوردی؟
اون هم لبخندی معنی دار زدو گفت اینها که دیدی همه از سربازان گارد و ساواک خودتان بودند در لباس مبدل…. همه و همه به جز یک نفر!!!!!!
از خاطرات طنز شاه
این که می خونید کل کل چند تا شاعرمعروف ما ایرانیهاستبه نقل از ایران زمین:
میگن حافظ گفته:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقندو بخارارا
آقای صائب شیرازی میگه:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سرو دستو تن و پارا
هر آنکس چیز میبخشد ز مال خویش میبخشد نه چون حافظ که میبخشد سمرقندو بخارارا
آقای شهریار که شعرهای فارسیش خیلی قشنگه میگه:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
هر آنکس چیز میبخشد به سان مرد میبخشد نه چون صایب که میبخشد سرو دستوتن وپارا
سرو دستو تن و پارابه خاک گور میبخشند نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
شعری که در ادامه آوردهام را «هادی خرسندی» سروده است : شعریست از زبان یک ایرانی مقیم خارج از کشور که احتمالاً دلش هم قدری برای ایران تنگ شده است!!!!!به نقل از ایران من :
بگذر از نی، من حکایت میکنم وز جداییها شکایت میکنم
نالههای نی، از آن نیزن است نالههای من، همه مال من است
شرحه شرحه سینه میخواهی اگر من خودم دارم، مرو جای دگر.
این منم که رشتههایم پنبه شد جمعههایم ناگهان یکشنبه شد !
چند ساعت، ساعتم افتاد عقب پاک قاطی شد سحر با نیمهشب
یک شبه انگار بگرفتم مرض صبح فردایش زبانم شد عوض
آن سلام نازنینم شد «هِلو» وآنچه گندم کاشتم، رویید جو
پای تا سر شد وجودم «فوت» و «هِد» آب من «واتِر» شد و نانم «برِد».
وای من! حتی پنیرم «چیز» شد است و هستم، ناگهانی «ایز» شد
من که با آن لهجه و آن فارسی آنچنان خو کرده بودم سال سی
من که بودم آنهمه حاضر جواب من که بودم نکتهها را فوت آب
من که با شیرینزبانیهای خویش کار خود در هر کجا بردم به پیش
آخر عمری، چو طفلی تازهسال از سخن افتاده بودم، لال لال
کمکمک، گاهی «هِلو»، گاهی «پیلیز» نطق کردم! خرده خرده، ریز ریز
در گرامر همچنان سردرگمم مثل شاگرد کلاس دومم
گاه «گود مورنینگ» من جای سلام از سحر تا نیمه شب دارد دوام
با در و همسایه هنگام سخن لرزه میافتد به سر تا پای من
میکنم با یک دو تن اهل محل گاهگاهی یک «هِلو» رد و بدل
اگر هوا خوبست یا اینکه بد است گفتگو دربارهاش صد در صد است
جز هوا، هر گفتگویی نابهجاست این جماعت، حرفشان روی هواست
بگذر از نی، من حکایت میکنم وز جداییها شکایت میکنم
نی کجا این نکتهها آموخته نی کجا داند نیستان سوخته
نی کجا از فتنههای غرب و شرق داغ بر دل دارد و تیشه به فرق؟
بشنو از من، بهترین راوی منم راست خواهی، هم نی و هم نیزنم
سوختند آنها نیستان مرا زیر و رو کردند ایران مرا
کاش میماندم در آن محنتسرا تا بسوزانند در آتش مرا
تا بسوزانندم و خاکسترم در هم آمیزد به خاک کشورم
دیدی آخر هر چه رشتم پنبه شد جمعههایم ناگهان یکشنبه شد!
بازدید دیروز : 8
کل بازدید : 135333
کل یاداشته ها : 96