قاچاق فروشی ملا نصرالدین
زمانى در آبادى شایع شده بود که ملا نصرالدین در کار قاچاق افتاده است،اما هیچ کس نمىدانست، جنسى که او قاچاق مىکند چیست.
این خبر پیچید و پیچید تا به اطلاع نظمیهى آبادى رسید،آنها نیز مأمورین ویژهاى بر او گماردند تا در دخول و ورود از آبادى وى را بازرسى نمایند.ولى هر دفعه که ملا بارى به آبادى مىآورد آنها چیزى در بار او نمىیافتند؛همیشه بار خرش کم ارزش و کم وزن بود، اما پر حجم،مثلاً یک بار پشتهاى کاه مىآورد و بار دیگر یونجه و ….
تا جاییکه حتى یکبار گمرکچىها بار او را آتش زدند ولى از آن چیزى نیافتند.
سالها بعد که سرپاسبان آبادى از کار بازنشت شده بود، به یاد ناکامى خود در یافتن کالاى قاچاق نصرالدین افتاد، پیش او رفت و به او گفت :« ببیـن ملا، حال که سالهـا از آن ماجـرا مىگذرد و من هم دیگـر مسئـولیتـى در نظمیـه ندارم، جـان من بگو آن جنسى تو خود نیز پیـش مردم اعتراف کرده بودى قاچاق مىکنـى چه بـوده که من هر چه گشتم نیافتم »
ملا لبخندى زد و گفت :« همنوعان تو ! »
مفهوم را حدس بزنید، که اگر در نیابید در زمرهى اجناس قاچاق ملا قرار خواهید گرفت.
بازدید دیروز : 153
کل بازدید : 135652
کل یاداشته ها : 96